۱۴۰۲.۰۴.۱۹

دفتر «هنر و ادبیات پیشرفت» حوزه هنری استان گیلان همزمان سالروز شهادت استاندار فقید گیلان افتتاح شد.

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، دفتر «هنر و ادبیات پیشرفت» حوزه هنری استان گیلان تقریباً یک سالی است که فعالیت خود را آغاز کرده، اما افتتاح رسمی آن انجام نشده بود. هفته‌ گذشته در مراسمی با حضور رئیس حوزه هنری انقلاب اسلامی و جمعی از راویان پیشرفت در استان گیلان، این دفتر رسماً افتتاح شد و  آن‌چه در ادامه تقدیم می‌شود، گزارشی از متن و حاشیه‌ این مراسم است.

عصر خاطره روایت پیشرفت

پوستری که برای برگزاری مراسم طراحی شده بود، اجزای مختلفی داشت. از مدال طلایی با سه نوار به رنگ پرچم کشورمان گرفته تا تصویر پنج نفر از سوژه‌های برگزیده استانی از اقشار مختلف که با توجه به نیازهای مهم جامعه در این اعلان همگانی حضور داشتند. راویان، مشتی نمونه خروار از میان صدها سوژه پیشرفت در استان پهناور و سرسبز گیلان بودند. افرادی که در فعالیت‌های مختلف، از فعالیت‌های اجتماعی تا کشاورزی‌ و دامپروری حضور جدی و مؤثر داشتند. همچنین مسئله زباله و پسماند که از موضوعات روز و بسیار حیاتی در استان است، موضوع کار یکی از راویان بود.

چطور به بانک سوژه‌های پیشرفت رسیدیم؟

در ابتدای مراسم، نرجس توکلی، مسئول دفتر هنر و ادبیات پیشرفت حوزه هنری گیلان درباره اینکه محققان این دفتر چطور سوژه‌های پیشرفت را پیدا کرده و بانک اطلاعاتی این دفتر را تکمیل کرده‌اند، توضیحاتی ارائه کرد.

وی گفت: از خردادماه سال۱۴۰۱ کار رصد سوژه‌های پیشرفت را با یازده رصدپژوه به‌شکل کاملاً مردمی آغاز کردیم و با یک تیم مردمی پای‌ کار و پرانرژی شهربه‌شهرِ گیلان دنبال این سوژه‌ها رفتیم. در آغاز فکر نمی‌کردیم گیلان حتی یک سوژه پیشرفت داشته باشد؛ اما الان به فهرست ۲هزارتایی از سوژه‌های پیشرفت رسیده‌ایم و فکر می‌کنیم گیلان خیلی بیشتر از این‌ها سوژه پیشرفت دارد.

توکلی منظور از سوژه‌های پیشرفت را فعالیت هر فرد یا هر مجموعه‌ای معرفی کرد که مسئله جدیدی حل کرده، جریان‌سازی کرده و باعث پیشرفت در رشته‌ای شده‌اند.

فاطمه دریساوی، عضو اتحادیه جهانی گاومیش‌داران

اولین راوی این مراسم فاطمه دریساوی بود که به روی سن رفت؛ بانویی که در کنگره‌های جهانی به نمایندگی از ایران سخنرانی کرده بود و به‌نظر می‌رسید صحبت در مراسم دفتر هنر و ادبیات پیشرفت استان نباید برایش سخت باشد.

لباس رسمی پوشیده بود. یک مانتو و شلوار سرمه‌ای با مقنعه‌ای هم‌رنگ لباس. پشت میکروفون ایستاد و با صدایی رسا و شمرده شروع به صحبت کرد. قرار بود از زندگی شخصی‌اش بگوید؛ اما برایش سخت بود. می‌گفت خیلی جاها سخنرانی کرده؛ ولی گفتن از لایه‌های پنهان زندگی‌اش راحت نیست.

فاطمه دریساوی زنی از جلگه خوزستان است که ۲۴سال پیش، آشنایی‌اش با یک پسر گیلانی در دانشگاه، او را به روستای هاشم‌آباد هفت دغنان رضوانشهر کشاند.

وی با اشاره به عکس روی پرده سرگذشتش را اینگونه تشریح کرد: آقای نیکوکار، همسرم بیکار بود و از طرفی دوست داشت شغل آبا و اجدادی‌ش یعنی گاومیش‌داری رو ادامه بده. روزی که به روستا رفتیم، من را داخل انباری برد و گفت حاضری اینجا زندگی کنیم؟! و من گفتم بله. آن اتاقک نمور، بدون برق و آب و هر امکانات دیگری، مکانی برای نوغانداری بود. شاید برای جوانان امروزی باورش سخت باشد که زندگی‌شان در چنین شرایطی شروع شد.

دریساوی با بیان اینکه یک کرم ابریشم برای پروانه‌شدن درد می‌کشد. تغییر درد دارد، ما هم برای تغییر زندگی‌مان درد کشیدیم بخش دیگری از خاطرات خود را بازگو کرد.

بر اساس سخنان وی، دو گاومیش اهدایی پدرشوهر خانم دریساوی می‌شود اولین سرمایه زندگی‌شان و شیر و فراورده‌های شیری، کشاورزی و پرورش طیور می‌شود منبع درآمدشان. خانم دریساوی نیمه راه خسته می‌شود؛ اما باز کنار همسرش می‌ماند. شیر از گاومیش می‌دوشد، پنیر درست می‌کند و پا به پای او مسیر اصلاح نژادی و تلقیح مصنوعی گاومیش پیش می‌رود.

خانم دریساوی و همسرش، آقای نیکوکار، بعد از چند سال کار، به‌کمک متخصصان ایرانی، اولین گاومیش‌های تلقیح مصنوعی را در کشور به دنیا می‌آورند. یک‌تنه در مقابل اسپرم‌های وارداتی و دست‌کاری‌شده ایتالیا می‌ایستند و خودشان کارآفرین می‌شوند. تعاونی گاومیش‌داران با سیصد عضو را اداره می‌کنند و در کنگره‌های جهانی نماینده ایران می‌شوند. با تلاش‌های خانم دریساوی و همسرش و به‌کمک پژوهشگاه ابن‌سینای دانشگاه شهید بهشتی، جنین منجمد گاومیش اصلاح نژادشده که فقط در انحصار ایتالیا بود، در ایران تولید می‌شود. این در حالی بود که ایتالیا حتی صادرات جنین منجمد را به ایران ممنوع و کشور را تحریم کرده بود. با این حساب، ایران دومین کشوری است که به این دانش دست پیدا کرد.

خانم دریساوی مقنعه‌اش را در زیر گلو چنگ می‌زند و می‌گوید: «در یکی از کنگره‌ها بعد از سخنرانی، خانمی به من گفت: گره روسری خفه‌ات نمی‌کند؟! گفتم: نه چون این باور و اعتقاد من است و به آن افتخار می‌کنم.»

روایت غلامرضا محمدپور، زنبوردار نمونه کشور

میهمانان، میزبانان و حضار همگی سر شوق آمده و متأثر شده بودند. قبل از روی سن آمدن هر مهمان، فیلم کوتاهی از فعالیت‌هایشان روی پرده پخش می‌شد. این بار نام زنبوردار نمونه کشوری خوانده شد. آقای محمدپور روی صحنه حاضر شد. همان اول صحبت گفت: «من اهل این کوچه نیستم.» راست می‌گفت قبل از این دنبال دیده‌شدن نبود و هیچ‌کجا مصاحبه نکرده بود.

به‌قدری صمیمی و خاکی حاضر شده بود و شیرینی از اتفاقات، تلخی‌ها و شادکامی‌هایش می‌گفت که حضار لبخند بر لبانشان نقش می‌بست. حتی یکی‌دو بار حین صحبت، برای موفقیت‌هایش وی را تشویق کردند. مردی که تولید و تلقیح مصنوعی ملکه زنبور عسل در گیلان را اولین بار با آزمون و خطا انجام داده بود.

غلامرضا محمدپور از اولین تجربه‌اش برای نگهداری کندوهای چوبی در جوانی‌اش می‌گوید، از آشنایی‌اش با اساتید دانشگاه، ادامۀ راهش با هزینه‌کرد پس‌انداز بابت یک کندوی مولّد، از خاطرات نیمه‌شب‌هایی که تا صبح به فکر راه‌حل در باغ پرتقال می‌گذراند و کشف‌هایی که در همان ساعت‌ها رخ می‌داد؛ از اینکه موفق شد خودش تلقیح مصنوعی را با آزمون و خطا انجام بدهد. ماجرای ساختن سوزن تلقیح مصنوعی که نمونه‌اش داخل کشور وجود نداشت هم داستان جذاب دیگری بود که همه حضار را میخکوب کرد.

جمله آخرش هم در ذهن‌ها ماند؛ جمله‌ای که نشانگر تلاش طاقت‌فرسایش در این راه بود: «دوازده سال است به خاطر پرورش ملکه زنبورعسل، بهار را ندیده‌ام!»

هرکدام از راویان که روایت زندگی‌شان را می‌گفتند، چراغی از امید در ذهن مخاطب روشن می‌شد و آن‌ها را به وجد می‌آورد. حالا نوبت رونمایی از آثار دفتر پیشرفت بود…

رونمایی از آثار دفتر پیشرفت

پارچه خردلی را از روی سه‌پایه برداشت. مجری دو قدمی به جلو آمد و گفت: «کتاب«مترسک قصه‌گو» به‌نویسندگی سمیه رنجبر. صدای تشویق‌ها بلند شد. نویسنده که با یک دست چادرش را زیرچانه نگه داشته بود، میکروفون را با دست دیگرش گرفت. آرام و شمرده صحبت می‌کرد؛ اما انگار بغضی گلویش را می‌فشرد.

«این کتاب، داستان مردی را روایت می‌کند که به رنج برنج می‌کاشت. داستان او من را یاد پدربزرگم انداخت.»

سالن خالی از صدا بود و همه به حرف‌های خانم نویسنده گوش می‌دادند.

«من در کارگاه تحقیق تاریخ شفاهی دفتر هنر و ادبیات شرکت کردم و آشنایی‌ام با سوژه‌های پیشرفت از همان جا آغاز شد. این کتاب بر اساس زندگی یکی از سوژه‌های پیشرفت، مرحوم یوسف هاشمی‌زاده، کاشف برنج معروف هاشمی نوشته شده است.»

خانم نویسنده به سمت سکویی چرخید و گفت: «از خانواده مرحوم هاشمی‌زاده دعوت می‌کنم که برای رونمایی از کتاب تشریف بیاورند.»

خانم مسنی که چادرش را جلو کشیده بود و با دستمال اشک‌هایش را پاک می‌کرد، بلند شد. پشتش کمی خمیده بود و خیلی آرام پله‌ها را پایین می‌رفت. آقایی لاغراندام و با موهای جوگندمی هم از ردیف پشتی‌ام بلند شد و برای پایین‌رفتن از پله‌ها بازوی خانم هاشمی‌زاده را گرفت.

سه خانم با لباس اداری به سمت سِن رفتند و یک سبد گل به خانم نویسنده هدیه دادند. مجری از همسر شهید حامد کوچک‌زاده هم خواست برای رونمایی روی سن بیاید.

خانم هاشمی‌زاده کنار سه‌پایه ماکت کتاب کودک ایستاده بود. چادرش را دور صورتش گرد کرده بود و زیر چانه محکم گرفته بود. چشم‌هایش از گریه هنوز سرخ بود و با چهره‌ای آرام به لنز دوربین‌ها خیره شده بود. همسرش دیگر کنارش نبود؛ اما قصه‌اش چرا. قصه‌ای که طعم برنج هاشمی را به کودکان‌مان خواهد چشاند و تا همیشه یادش را سبز نگه خواهد داشت.

چند دقیقه بعد زمان رونمایی کتاب «یارش» بود. برای رونمایی این اثر، سجاد حبیبی، جوانی که از زباله دفنی، یعنی اصلی‌ترین معضل گیلان، بتن و مصالح ساختمانی می‌ساخت، به روی سن آمد. مجری توضیح داد «یارش»، مجموعه ۲۰درسنامه از ۲۰سوژه پیشرفت است برای معلمان تا بتوانند به‌راحتی سوژه‌های پیشرفت را به دانش‌آموزان معرفی کنند. برای این درسنامه‌ها یک سایت هم تدارک دیده شده است. در این سایت، پرونده این ۲۰سوژه به‌همراه بایگانی کاملی از عکس و مطالب مرتبط به آن‌ها نمایش داده شده است.

در آخر هم ترمه از روی ماکت کتاب «تور پیشرفت گیلان» کنار رفت و صدای تشویق حاضران در سالن پیچید. تور پیشرفت گیلان به‌قلم سیده فاطمه حسینی و معصومه دین‌محمدی نیز رونمایی شد. این محصول فرهنگی با هدف معرفی ۴۱نقطه پیشرفت استان گیلان عرضه شد.

این کتاب شامل این چهار فصل است: «هویت گیلان»، «فعالیت‌های اجتماعی و جهادی»، «صنایع و رشته‌های علم و فناوری» و «کشاورزی، دام‌پروری و محیط‌زیست». در هر فصل، نقاط پیشرفت مرتبط با موضوع همان فصل به‌صورت روایی و مختصر آمده است. حالا با تورنوشت پیشرفت، مسافران می‌توانند گیلان را جور دیگری ببینند.

فرشته یحیی‌پور؛ مدیر و احیاگر مدرسه شهید دستغیب

راوی بعدی که به روی سن آمد، خانمی تقریباً پنجاه‌ساله بود. فرشته یحیی‌پور، معلم ورزشی که پیش از هرچیز، در مدیریت ورزشی موفق بوده است. زمانی که فوتبال را شروع کرد، لیگ بانوان وجود نداشت؛ اما خانم یحیی‌پور کوتاه نیامد و خودش لیگ را راه انداخت. رفته‌رفته دامنه پیشرفتش گسترده‌تر شد و تا مرحله داوری و مربیگری بین‌المللی پیش رفت. درست همان موقع یک اتفاق شیرین اما ناگهانی مسیرش را تغییر داد. فرشته یحیی‌پور مادر شده و تصمیم گرفته بود چمن سبزرنگ را ترک کند؛ اتفاقی که به‌قول خودش ارزشش را داشت.

تدریس در مدرسه را ادامه داد تا اینکه پایش به مدرسه محرومی در روستای ملکی رشت باز شد. روز اول را با ذوق رفت سر کلاس؛ اما هیچ چیز شبیه آنچه فکر می‌کرد، نبود. سقف شکم کرده و تمام درودیوارها شکسته بودند. حیاط را علف‌های هرز به انحصار خودشان درآورده و دیوارها و کف کلاس‌ها سیاه بود. همه این‌ها و مظلومیت دختران روستایی، دست به دست هم داد تا تصمیم بگیرد برای ایجاد تغییر، مدیر مدرسه شود. آزمون مدیریت داد و با وجود رتبه بالا به‌خواست خودش مدیر مدرسه شهید دستغیب شد.

تمام سالن را غم و حس هم‌دردی پر کرده بود که با خاطره کله پا شدنش، صدای خنده فضا را پر کرد! خانم یحیی‌پور گفت: «روز اولی که مدرسه را تحویل گرفت تا روی صندلی بنشیند، پایه در رفت و پخش زمین شد.» با این حال، جا نزد و بعد از جواب ندادن پیگیری‌هایش برای کمک گرفتن از اداره نوسازی، روی کمک مردم روستا حساب کرد. با جلب کمک مردم و شورای روستا و خیران و حتی بچه‌های روستا مدرسه احیا و بازسازی شد. حالا مدرسه شهید دستغیب یکی از برندترین مدرسه‌هاست که بچه‌های شهری و معلم‌ها برای رفتن به آن سرودست می‌شکنند.

پونه نیکوی؛ شاعر و فعال اجتماعی

چندی بعد با حلاوت ابیات پونه نیکوی، شاعر و منجی تالاب انزلی کام حضار شیرین شد. او در ماجرای تالاب با فعالیت‌های گسترده ادبی و اجتماعی‌اش، موفق به آگاه‌سازی و ایجاد جریان مردمی در این زمینه شده بود. فعالیت‌هایش باعث توقف طرح‌های مضری مثل بایوجمی در تالاب انزلی شد. فعالیت‌های موثری چون: برگزاری جشنواره تالاب دوخان، تولید محتوا در فضای مجازی، برگزاری جشنواره‌های مردمی، شعر درباره تالاب و چاپ یک مجموعه شعر از شعرا درباره تالاب با نام فریاد تالاب.

در واقع پونه نیکوی با طراحی و اجرای این ایده، مهر تالاب انزلی را در دل‌ها زنده و از نابودی این سرمایه ملی جلوگیری کرده بود.

حمیده دانش‌کاظمی؛ همسر شهید علی انصاری

در نهایت حمیده دانش کاظمی همسر شهید علی انصاری که برای برگزاری مراسم سالروز شهادت همسرش به گیلان سفر کرده بود، از ابتدای مراسم به جمع حاضران ملحق شد و با رویی گشاده و مملو از رضایت به روی صحنه رفت. با صحبت‌هایش حال‌وهوای سال۵۷ را تداعی کرد.

او که در دهه۵۰ وارد گیلان شده بود، به‌عنوان شاهدی برای مقایسه دوران قبل از انقلاب و بعد از آن، به‌خوبی می‌توانست صحبت‌های راویان پیشرفت استان را درک کند. وی اشاره کرد که در زمان ورودش به استان، گیلان سرتاسر پسرفت بود و با وضعیت فعلی قابل مقایسه نبود. همسر شهید علی انصاری ترکیب جالبی از گیلان ویرانی که بود و گیلان آبادی که وجود دارد، ترسیم کرد.

محمدمهدی دادمان، ریاست حوزه هنری کشور

پایان این مراسم محمدمهدی دادمان، ریاست حوزه هنری کشور به روی سن رفت. ضمن تبریک عید غدیر و خدا قوت به تیم کوشا، پرتلاش و خوش‌ذوق دفتر هنر و ادبیات پیشرفت گیلان گفت: «این تیم دارایی‌های اصلی جامعه ایرانی را پیش چشم ما آورده و به عنوان یک ایرانی به خاطر داشتن این افتخارات تبریک می‌گویم.»

وی همچنین گفت: «ان‌شاءالله با روایت صادقانه و هنرمندانه آن چیزی که در ایران عزیز و به خصوص گیلان دوست‌داشتنی اتفاق می‌افتد و پیش چشم همه ما قرار می‌گیرد، انگیزه‌ها و آرزوهایمان را درست‌تر و عمیق‌تر شکل بدهد.»

قطار روایت پیشرفت گیلان هم‌زمان با چهاردهم تیر، روز قلم و به‌مناسبت سالروز شهادت استاندار فقید گیلان، شهید علی انصاری در سالن تالار مرکزی رشت سوت پایان را زد. اگرچه این پایان ماجرا نیست و سوژه‌های پیشرفت بسیاری همچنان در انتظار روایت‌شدن و در معرض دیده‌شدن هستند.

انتهای پیام/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha